???? شب اتفاقِ قشنگیه اگه تو ماهِ من باشی آسمان را مرخص کردم من ماه را شب ها در صورتِ تو میبینم از عشق دو یادگار برایم می ماند یکی تصویر خنده هایت و دیگری بغضِ دیدار آخرت به هر کدام که فکر کنی نفس در سینه ات حبس می شود و خیال آغوش تو شرابترين شعر هر شب است هر شبترين لبالب شرابگونه كه تا مغز استخوانِ هوسْبوسه مى رود ميان من و بازوان تو من زنده مى شوم منى كه هميشه ازآنِ توست سیب سرخ ڪَونههایت طعنه میزند به سیب بهشت و رنگ چشمانت دل می برد از دریا اشڪ شوق میشوم تو بینظیرے و من خوشبختترینم ڪه در سرزمین احساس عشقراطوافمیکنم و شاید پائیز بوسه ی شاعریست که در وسعت یک تنهایی بر گونه ی معشوق خیالی اش رنگ می زندو پاییز ِ برگریز آخـــرین خَط نِــوشتہهایم را تقدیمِ نگاهت خواهم کرد تا برگ بہ برگش بہ زیرِ قــدومِ نگاهت بنوازد نُتِ زیباے عشقی پایدار و ممنـــوعہ را بمان که عشق به حال من وتو غبطه خورد بمانکه یار توام عشق کن که بار منی گم نشو دورنشو بی تو جهانم خالیست بی تو دنیای من از درد به هم می پیچد بی تو سهم من از این حادثه بی اقبالی به تو نشان بدهم که عشق عجب معجزهای اس
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,
|